Love & Laugh
نظرات شما عزیزان:
پسر بچه _ عمو توپمو میدی ؟
سرش را پایین انداخت و به تو پی که کنار پایش بود نگاه کرد . خم شد توپ را از زمین برداشت و بالبخند به پسر بچه داد . بچه با خوشحالی از آن جا دورشد . دوباره به سمت راست نگاه کرد . این دفعه دخترک با لبخند کنارش نسشته بود و او را نگاه میکرد . به چشمانه قهو ه ایش خیره شد وپس از لحظاتی جعبه را به او داد . دخترک از خوشحالی جیغ بلندی کشید و گفت :
_ وای ممنونم
پسرک با لبخند گفت :
_ تولدت مبارک ...
دخترک شروع کرد به باز کردن جعبه ...درون جعبه دستبند ظریفی بود ... دخترک دستبند را به دور دستان خود بست ...
پسرک شروع به حرف زدن کرد :
_ آوا میخواستم بهت بگم ...
که چشمانش به دستان دخترک افتاد . دخترک که نگاه پسرک را بر روی دستان خود دید گفت :
_ ...دیشب نامزد کردم ...
صدای دخترک درون گوش هایش میپیچید
دیشب نامزد کردم ...
Power By:
LoxBlog.Com |